شما در حال پیادهروی در جنگلهای زاگرس هستید، که به طور ناگهانی احساس سرگیجه کرده و بیهوش میشوید.
وقتی به هوش میآیید متوجه میشوید که لباسی بر تن ندارید، بدنتان مملو از مو هست، انگشتر و ساعتتان را از دست دادهاید و همچون آدمهایی به نظر میآیید که 10 هزار سال پیش زندگی میکردند!
آری شما به ده هزار سال پیش سفر کردهاید و اکنون در محاصره یکی از قبایل محلی هستید! خوشبختانه در این قبیله رسم بر آن است که از غریبههای سرگردان استقبال میکنند و آنها را به عضویت قبیله خود درمیآورند.
آنها نمیدانند که عضو جدید قبیلهشان از 10.000 سال آینده آمده و مملو از دانش و تمدن بشری است.
زندگی خود را چگونه ادامه میدهید؟ چگونه از دانش خود برای کمک به خود و قبیلهتان بهره میجویید؟ برای اینکه خود و قبیلهتان زندگی خوبی داشته باشید چه میکنید؟
همینطور اونا باید منو رییس قبیله کنن تا بهشون بیشتر کمک کنم :))